سالها در حسرت یک نگاه گرم از جانب تو مانده ام ......
سالیان دراز می گذرد،اما من هنوز چشم انتظارم ....
آنقدر پریشان شده این چشمایم که پلک برهم نهادن هم نمی تواند برایم جوابگوی رسیدن به آرامش باشد ....
کاش می شد نگرانی این چشمهای حقیرم را به انتظار رسیدن به تو زیبا می کردم ....
کاش می شد اشک های ناقابلم را برای سلامتی وجودت هدیه می کردم ....
آمدم با تو نجوا کنم و بگویم روزگاری بود پریشانیم را ،افسوسم را و اشک هایم را به دست تقدیر سپردم و ویران کردم وجود خویش را ....
گرچه می دیدی احوالم را و شنوا بودی گفته هایم را اما باز با تو می گویم ....
با تو می گویم را عهد شکنی هایم ....
با تو می گویم از ......
نمی توانم دوباره بازگو کنم ...
فقط با تو می گویم مرا بپذیر اکنون ....
مرا بپذیر با تمام بدیهایم .....
مرا بپذیر با تمام بی وفاییهایم ....
مرابپذیر با تمام عهدشکنیهایم .....
فقط مرا بپذیر ............
|
امتیاز مطلب : 413
|
تعداد امتیازدهندگان : 128
|
مجموع امتیاز : 128